برخلاف آنچه جوانان را به ازدواج وامیدارد، مسائل جنسی سوقدهنده سالمندان به سوی ازدواج نیست، بلکه احساس دوباره استقلال و کنترل زندگی، ارضای عاطفی و داشتن یک همدم در روزهای سخت و درک متقابل توسط کسی که با او زندگی میکنند، مهمترین عواملی هستند که یک سالمند را به سمت ازدواج مجدد متمایل میکند
وقتی مامانبزرگ، همسر اول بابابزرگ فوت کرد، بابابزرگ تازه 70 ساله بود. نه از آن 70 سالههایی که 2 نفر چپ و راستشان را میگیرند که قدم از قدم بردارند. بابابزرگ خودش زیر بال همه را میگرفت. اما وقتی از تنهایی به ستوه آمد و به بچهها گفت اگر بتوانید برای من یک همسر خوب انتخاب کنید از پا نمیافتم و تنهایی مرا داغون نمیکند، بچهها هرکدام حرفی زدند. یکی گفت: سر پیری و معرکهگیری. اون یکی گفت: لابد آخر عمری میخواهد زنگوله پای تابوت راه بیندازد و دیگری هم گفت: یک عمری ما با تو زحمت کشیدیم و از وقتی یک الف بچه بودیم پای مغازه کار کردیم حالا که هر کسی میخواهد به سهمی برسد داری میراثخوار اضافه میکنی؟
بابابزرگ از این حرف آخری خیلی دلگیر شده بود و یاد روزهایی افتاده بود که بچهها کوچک بودند و چرخ روزگار نمیچرخید و مادر در خانه هزارجور ترشی و مربا درست میکرد و بچهها روی کولش بزرگ میشدند و او مغازه را تا پاسی از شب باز نگه میداشت و محصولات خانگی مادربزرگ و هر چیز دیگری که میتوانست را در مغازه میفروخت.
جنس نسیه میخرید و وقتی به اندازه کافی درآمد جور نمیشد، با طلبکارها دست به یقه بود. تمام این روزها خودش و همسرش بودند که داشتند جور زندگی را میکشیدند و وقتی بچهها مغازه را دیدند روزی بود که همه چیز مرتب شده بود و دخل و خرج با هم همساز بود. حالا آنها ادعا میکنند که همه چیز را زحمات آنان به پا کرده و به بهانه ارث و میراث میخواهند حق حیات را از او بگیرند.
بابابزرگ که گفتیم خودش زیر پرو بال 3-2 خانوار را میگرفت، اصلا از اینکه به آنها رو زده بود پشیمان شد. سراغ همسر یکی از دوستان مرحومش رفت و با او صحبت کرد. اتفاقا او هم از همسرش ارث دندانگیری نبرده بود و دست نگاه کن فرزندانش شده بود و او که یک عمر خانم خانه خودش بود، حالا از این وضع به ستوه آمده بود، اما مساله بچهها وجود داشت.طلعت خانم به بابابزرگ گفته بود میخواهم فکر کنم و بعد که دوباره با عروسش سر اینکه جایمان تنگ است و در تربیت بچهها مداخله میکنی و... بحثش شده بود، یکدفعه گفته بود به خدا اگر الان کسی خواستگارم بود شوهر میکردم و میرفتم. خدمت خانه یک پیرمرد را کردن بهتر از منت شماها را کشیدن است.
پسرش نیز با شنیدن این حرف مسخرهاش کرده بود و گفته بود همان یکبار هم بابا از دستش در رفت آمد خواستگاری. باشد اگر خواستگار داشتی بزار برو، فعلا که بیخ ریش خودمانی.
برگزاری کلاسهای توجیهی و آموزشی برای فرزندان سالمندان در مورد ازدواج آنان و آموزش خود سالمندان برای انتخاب همسر مناسب ـ نه همسری که جای فرزند آنان است ـ میتواند در راهاندازی فرهنگ مناسب سالمندان در جامعه موثر باشد
طلعت خانم که از بیادبیهای پسرش و بدخلقیهای عروسش خسته شده بود دیگر به کسی چیزی نگفت. با بابابزرگ صحبت کرد و گفت یک عمر با دوست مرحومت زندگی کردم و با دار و ندارش ساختم و آخر عمری مرا دست نگاه کن بچهها کرد، اگر بخواهم به شما جواب مثبت بدهم باید از سقف بالای سرم مطمئن باشم. این بود که بابابزرگ هم بدون اینکه دیگر با کسی حرفی بزند، سند یکی از خانهها را که قرار بود به مامانبزرگ بدهد، برد محضر و به اسم طلعت خانم کرد و با هم عقد محضری کردند و در همان خانه با هم زندگی کردند.
آخر هفته وقتی بچهها در خانه بابابزرگ جمع شدند دیدند که طلعت خانم در خانه بابابزرگ است و تازه بابابزرگ قضیه را تعریف کرد و گفت طلعت خانم تاج سر من است، هر کس به او بیاحترامی کند دیگر اسم مرا نیاورد.
بچهها اول کمی خودشان را جمع و جور کردند و رفت و آمدهایشان کم شد، اما عید که شد با هم مشورت کردند و قرار گذاشتند با بابابزرگ آشتی کنند و طلعت خانم را بپذیرند.
طلعت خانم هم ساکش را که بست تا از خانه پسرش برود های و هو بلند شد و وقتی پرسیدند کجا میروی، گفت: همانطور که گفتید خواستگار پیدا کردم و حالا هم دارم میروم خانه شوهرم.
بعد هم در بهت و حیرت خانواده پسرش رفت و جلوی در، سوار ماشین شوهرش شد.حالا آنها هم واقعیت را پذیرفتهاند و از رفتارشان شرمنده شدهاند. اما همه سالمندان این اقتدار را ندارند تا مشکل تنهاییشان را به همین راحتی حل کنند.
سالمندان را تنها نگذاریم
این ظلم فاحشی است که فرزندان با اعمال فشار عاطفی و حتی خشونت فیزیکی و کلامی جلوی ازدواج مجدد والدین خود را بگیرند و برای آنان تنهایی را تجویز کنند. در حالی که خود ازدواج و گریز از تنهایی را حق مسلم خود میدانند. دولت باید با اعطای وام و تسهیلات و واگذاری واحدهای مسکن مهر به ازدواج سالمندان نیز کمک کرد و آنان را تحت پوشش حمایتی قرار دهد.کانونهای سالمندان نیز میتوانند در امر یافتن و آشنایی سالمندانی که شرایط ازدواج دارند با یکدیگر مشارکت کنند و این امر را برای آنان تسهیل کنند.
نیاز به یک همدم
این ظلم فاحشی است که فرزندان با اعمال فشار عاطفی و حتی خشونت فیزیکی و کلامی جلوی ازدواج مجدد والدین خود را بگیرند و برای آنان تنهایی را تجویز کنند. در حالی که خود ازدواج و گریز از تنهایی را حق مسلم خود میدانند
برخلاف آنچه جوانان را به ازدواج وامیدارد، مسائل جنسی سوقدهنده سالمندان به سوی ازدواج نیست، بلکه احساس دوباره استقلال و کنترل زندگی، ارضای عاطفی و داشتن یک همدم در روزهای سخت و درک متقابل توسط کسی که با او زندگی میکنند، مهمترین عواملی هستند که یک سالمند را به سمت ازدواج مجدد متمایل میکند. این در حالی است که اکثر سالمندان از طرح این تمایل خجالت میکشند و این شرم اجتماعی در مورد زنان سالمند شدیدتر است، زیرا آنان میترسند به غلیان تمایلات جنسی متهم شوند. فرزندانی که پدر یا مادری تنها در خانواده دارند باید متوجه باشند که عدم ارضای نیازهای عاطفی آنها باعث تسریع روند پیری و فاصله گرفتن آنها از سلامت خواهد شد.
وظیفه فرزندی ایجاب میکند به ازدواج والدین سالمند و تنهای خود کمک کنید و زمینه آشنایی پدر یا مادر خود را با سالمندانی که شرایط و قصد ازدواج مجدد دارند، فراهم کنید.سفرهای جمعی، نشستهای خانوادگی و به عضویت در آوردن سالمندتان در کانونهای سالمندی از بهترین راهکارها برای زمینهسازی این آشنایی اس
اخذ:بخش خانواده ایرانی تبیان
کلمات کلیدی: